Tuesday, February 7, 2012

افسانه ی نژاد آریایی
نویسنده: دکتر مالوری
ترجمه و تلخیص: غلام سخا
مردم دنیا، بطور کلی ازین مسأله آگاهی دارند که چگونه ناسیونال سوسیالیست ها اندیشهء برتری نژادی را در آلمان پیاده کردند کاملا اشتباه خواهد بود که فقط مشتی از متعصبین و متحجرین نازی را عامل پیدایش مشغلهء مضحک ذهنی با هندو-اروپایی و یا عنوان مشهورتر آنها آریایی،تصور کنیم در حقیقت جاذبه و فریبندگی افسانهء آریایی،بخش بزرگ محیط روشنفکری قرن نزده و اوایل قرن بیستم  را مسحور و مجذوب خود ساخته بود.ممکن است به این ادعای هیتلر-فقط آریایی ها اساس گذاران تمدن هستند- توجه نکرده به کنار بگذاریم.
اما چه عاملی شخصیتی چون و.گوردون چایلد را واداشت که آریایی ها را " موجدین واقعی تمدن" و " برخوردار از هوش و استعداد استثنایی" توصیف نماید؟( احتمالا دیدگاه مارکسیستی گوردون چایلد باعث تحیر نویسنده شده باشد! م)
پیدایش آریایی آبی چشم و سپید پوست و طلایی مو در اروپای شمالی و اعتقاد و اشتغال ذهنی بر برتری و پاکی نژادی او نتیجهء فعالیت های ذهنی جریان های متعدد روشنفکری بود.
 بنا به عقیدهء لئون پالیاکوف عشق آتشین و اشتیاق و حسرت تقریبا همگانی مردمان اروپا به مقصد یافتن نسل و نسب درخشان و اجداد صاحب نام و نشان برای خویشتن، علت اصلی ایجاد این کاریکاتور آبی چشم گردید. البته رومی ها می پنداشتند که آنها اخلاف قوم ترووا میباشند. در قرون وسطی اشرافیت اسپانیا فخر میکردند که خون ویسیگوت ها در رگ های بدن شان جریان دارند و این سبب برتری و تفوق آ نها نسبت به مردمان تحت تسلط شان شان میباشد. فرانسوی ها از مرض مزمن اسکیزوفرنی رنج می بردند ومتردد بودند که اخلاف مستقیم کدام قوم هستند،آیا نسب خودرا از گل ها( سلت ها) می گیرند و یا فرانک ها( جرمن ها). برخی انگیس ها از داشتن اجداد مختلط خویش راضی و خوشنود نبودند وضرورت احساس نمودند برای خود اسلاف اشرافی برخوردار ازتاریخ کهن سال فراهم نمایند بدین ملحوظ در جستجو و تلاش یافتن رد پای قبیلهء گم شدهء بنی اسرائیل در سواحل کشور خود برآمدند. شک و تردید آلمان ها در بارهء نیاکان خودکمتراز فرانسوی ها نبودند و آنان ازیک طرف می دیدند که از حیث گذشتهء تاریخی با تاریخ اسلاف مشهورهمسایگان شان یعنی ویسیگوت ها،فرانک ها و انگلوساکسون ها هیچ گونه تمایزی ندارند و از جانبی هم، زمانی تاسیتوس( سناتور و مورخ امپراتوری روم. م) مدعی بود که آلمان ها با هیچ یک از نژاد های دیگر مخلوط نبوده دارای خون خالص وساکنین اصلی اروپای شمالی می باشند که برای تردید و تکذیب آن کوچکترین بینه و برهانی وجود ندارد.ضمنا براساس عقیدهء مرسوم ،آلمان ها از اعقاب و اخلاف اشکناز نواسهء یافث پر زاد وولد می باشند، اشکناز بعدازطی کردن سفر های دورو درازبه اروپای شمالی آمده اقامت اختیارمی کند و سرانجام مردم آلمان را بوجود می آورد.
پیشرفت های محیرالعقول قرون هژدهم و نزدهم عرصه های صنعتی و ذهنی در مناطق آلمانی زبان به این دو باور یعنی کهن سال بودن آنها واقبال فزاینده و روبه صعود شمال را مهر تائید گذاشت.انکشافات متقارن مردم شناسی جسمی و زبان شناسی مقایسوی،هنوز پایه و اساس این عقیده و باور را بیشتر از پیش استوارترو محکم ترساخت.پیشرفت مفهوم نژاد با پیشرفت مردم شناسی جسمی مقارن بود. دانشمندان غربی زمانی، نسل بشر را به نژاد های مختلف تقسیم و در راس همه نژاد ها، نژاد خویش را قرار داده بودند. عقیدهء مسلط حاکی از آن بود که در تاریخ نژاد ها جانشین یکدیگر می شوند و هرنژاد قبل از تحویل اعصاء،برای مدتی صاحب قدرت بوده و سپس به نژاد فعال تر جا خالی می کنند.
ازدحام و جنب و جوش در سواحل انگلستان،هالند،جرمنی،واسکاندیناوی و کلوپ های روشنفکری لندن،برلین،وویانا به مردمان منطقه این احساس اطمینان و اعتماد را داده بود که فخرکنند درین نقطهء از جهان نژاد اکتیف و فعال ساکن می باشند.
میزان برتری و ارجحیت شمال می توانست بواسطهء مردم شناسانی که ازقرن نزدهم به این طرف بدون وقفه به سنجش و اندازه گیری ضریب سرانسان ها مصروف بودند، اندازه گیری شود. مردم شناسان مذکوربا تقسیم بندی انسان ها به درازسرها و پهن سرها،نورودیک های شمال را  درزمرهء درازسرها و همسایگان جنوب شان را درقطارپهن سرها قرار دادند. جای نهایت تعجب است که این کاریکاتورطلایی مووآبی چشم خیال برانگیزتا سال ۱۸۷۰ توجه مردان جوان را به خود جلب نکرد. تیپ فزیکی نورودیک برتررا علم کشف کرده بود وتازه نوبت زبانشناسی بود که برای او هویت اتنیکی درخشان و دارای ریشهء کهن سال فراهم نمایند.
کشف گروه زبانی هندواروپایی و رابطه اش با برخی زبان های آسیایی به این پندارکه همه زبان های جهان منشاء عبری دارد،یک دفعه و برای همیشه ازمیان برداشت. دربراندازی نظریهء غیرقابل تقسیم بودن نژاد بشری نه فقط استثمارگران نقش داشتند،بلکه درین زمینه رول علم نیزبرازنده بود.به تعقیب کشف ادبیات غنی هندوستان و ایران بواسطهء غرب، دانشمندان اروپایی درصدد برآمدند که پل پای نیاکان مشهورمستقل خودرا درفراسوی باغ عدن یعنی آسیای میانه،هندوستان وایران بیابند. اگرچه زمان این کار گذشته بود و هندو-اروپایی و هندو-جرمنیک در اوایل قرن نزدهم ابداع گردیده بود و ماکس مولرو سایر زبانشناسان، استفاده از آریایی را به مقصد تعریف و تشریح هندو-اروپایی توصیه می کردند.
پیدایش سفسطهء عجیبی درعرصهء زبان، دلایل بیشتری برای ثبوت برتریت نژاد آریایی فراهم گردید. با توجه به تحقیقات انجام شده پیرامون زبان های جهان،آن هارا به رویت ساختار اصلی کلمات به چند دستهء اصلی( یعنی انفلکتد،آگلوتیناتیف،وانالیتیک) تقسیم کردند. اگرچه تقسیم بندی مذکوراساسا، فقط صبغهء نوع شناسی داشت مگراین تقسیمات را بسیاری به مفهوم مراحل مختلف رشد و تکامل زبانی تعبیرتعبیر می کردند.
لسان تک هجایی(آنالیتیک) مانند لسان چینی را از نگاه درجه بندی در قاعده و لسان هندو-اروپایی را دررأ س قرار دادند. گفته می شد که لسان های هندو-اروپایی یا آریایی از حیث رشد وتکامل به آخرین مرحلهء خویش رسیده است.
لاکن،حتی اگر برتری جسمی و زبانی و فرهنگی را زیر نام آریایی جمع کنند باز هم به فقدان عنصر مهم و اساسی مواجه هستند. راجر لاثام برخلاف عقاید بسیار دانشمندان که خاستگاه هندو-اروپایی هارا آسیا می پنداشتند، مدعی شد که اروپا زادگاه اصلی هندو-اروپایی ها می باشد.
در سال ۱۸۶۰ بود که تعدادی از دانشمندان به خصوص زبان شناسان به انتشار شک وتردید خویش در بارهء آسیایی بودن هندو-اروپایی ها پرداختند. در سال ۱۸۷۰ لازاروس گایگر ازین نظر که جرمنی را خاستگاه هندو-اروپایی می پنداشت،حمایت کرده و این استدلال را مطرح کرد که هندو-اروپایی های واقعی،طلایی مو و سفید پوست بوده باشند. مگر شخص که برای اولین بار این تئوری را توسعه داد،تئودور پوش بود.
تئودور پوش در سال ۱۸۷۸ متکی بر نتایج تحقیقات خویش پیرامون منابع تاریخی اقوام مختلف هندو-اروپایی ها،استدلال کرد که آنها معمولا دارای چشمان آبی و موی طلایی میباشند. حتی برهمان های هند نیز نسبت به کاست های پایینی از پوست روشن برخوردار می باشند. هر چند این نظر قبلا توسط "کارنارد-مالت"،مخترع اصطلاح "هند-جرمنیک" مطرح گردیده بود.( برخی منابع دیگر ابداع این اصطلاح را به مستشرق آلمانی بنام" جولیوس وان کلاپ روت" نسبت داده اند.م) ازین می توان نتیجه گرفت که آریایی ها،اصلا دارای چشمان آبی، موی طلایی ، پوست روشن و براساس مدارک مردم شناسی درازسر میباشند. سپس " تیودور پوش" به جستجوی مرکز تمامی این مشخصات پرداخته و با تعجب کامل اعلام نمود که مرکز نژاد آریایی اروپا بوده و خاستگاه اصلی آن ها باطلاق های اروپای شرقی می باشند.
در سال ۱۸۸۳ " کارل پنکا" نظریهء فوق را به شدت تردید نموده اظهار داشت که محیط زیست نا سالم باطلاق ها نمی تواند زمینهء رشد و پیشرفت نژاد سفید نیرومند و پرانرژی را فراهم کند. او با اتکا روی حوزه های مختلف علوم چون باستان شناسی، زبان شناسی، مردم شناسی،و اسطوره شناسی ثابت کرد که جنوب اسکاندیناوی، خاستگاه اصلی آریایی ها بوده نه منطقهء دیگر. تحقیقات و مطالعات "کارل پنکا" بعد از یک سلسله بحث و جدل ها به زودی و به طور گسترده مورد قبول قرار گرفت. مردم شناسان مشهور مانند " رادولف ویرچو" و حتی " تامس هاکسلی" نیز، این نظریه را که آریایی ها اساسا " نژاد سفید و دراز سر" توصیف می کرد،مورد تائید قرار دادند.
هندو شناس بزرگ، ماکس مولر ازینکه به پیدایش این دیوانگی کمک کرده بود،برآشفت و مردم شناسان را که از" نژاد آریایی"، "خون آریایی" " موی و چشمان آریایی" بحث می کردند به شدت مورد انتقاد قرار داده و کار آنان را به جنون تشبیه کرد. البته این نظر ،زمانی ابراز گردید که کار از کار گذشته بود.
به استثنای اندک کسانی که از ادعای قدیم مبنی برآسیایی بودن هندو-اروپایی ها دفاع می کردند، اکثریت عظیم دانشمندان درین نظر موافق بودند که اروپا،خاستگاه اصلی هندو-اروپایی ها می باشد. بیشترین مباحثات و منازعات روی زادگاه اولیهء هندو-اروپایی ها، بین دو گروه از دانشمندان به میان آمد. به موجب استدلال یکی ازین گروپ،اروپای شمالی خاستگاه اصلی هندو-اروپایی ها می باشد." گوستاف کوسینا" باستان شناس آلمان و پیروانش و "هرمان هیرت" زبان شناس و بسیاری دیگر،ازین نظر حمایت و پشتیبانی می کردند.برعکس،"اوتوشرادر"،’سیگموند فیست’،’الفانس نهرینگ"،"يیلهلم برندنستین"،" يیلهلم کوپرس" عقیده داشتند که خاستگاه اولیهء هندو-اروپایی ها در یکی ازین دشت ها -اروپا یا آسیا - واقع اند. برخی دیگر موضع گیری میانه را اختیار کردند.و عدهء هم چارهء مضحکی را مطرح نمودند،به طور مثال، چارلز موریس امریکایی،مدعی شد که آریایی ها اولیه ساکنین قفقاز بوده،در همین منطقه،آنها نه فقط لسان خودرا به کمال میرساند بلکه ’ شور و شوق’ خویش را نیز از همسایگان تیره تر جنوبی شان اخذ می دارند." کوکامانیا بال گنگادار تایلک"اعلام کرد که قطب شمال زادگاه اصلی آریایی می باشد.
برای ثبوت نظر خویش،کلیه دلائل ومدارک اساطیری را دریک مونوگراف گردآوری کرد.این نظرغیرقابل باور،حداقل یک حامی پرشور وشوق یافت. این شخص " جورج بیدن کاپ" بود که با خلاصه نمودن تحقیقت دانشمند هندی،وافزودن مدارک بیشتر به آن،کتاب خودرا منتشر ساخت.
قبل از جنگ به مقایسهء منابع و نشرات زبان شناسی، تا حدودی افسانهء برتری نژادی آریایی درژورنال های مردم شناسی صریحا ملاحظه میگردید.و این یک پدیدهء گسترده بود تا اینکه عواقب بیان سیاسی اش باعث شد که مورد تکفیر و لعنت دنیای اکادمیک قرار گیرد.
ختم
منبع : کابل پرس
آيا زبان فقط وسيله تفهيم و تفاهم است؟
هنگامي که از ابتدايي ترين حق خود يعني تحصيل به زبان مادري دفاع مي کنيم، به ما گفته مي شود که تاريخ اين حرف ها گذشته، امروز عصر جهاني شدن است و زبان فقط وسيله تکلم و تفاهم است وفرقي نمي کند با چه زباني صحبت کني و بنويسي!
در پاسخ بايد گفت که اينچنين نيست، حتي ملت پيشرفته اي چون فرانسه در اتحاديه اروپا راضي به دست کشيدن از زبان مادري خويش نيست و حتي راضي نيست زبان دومي را به عنوان زبان ارتباطي انتخاب کند.
 در خود ايران براي حفظ و گسترش زبان فارسي و پيرايش آن از زبان هاي خارجي، کلي انرژي و هزينه صرف مي شود و فرهنگستان زبان فارسي به جاي کلمات آشنا و جا افتاده اي چون توليد، حدس، وسائل و ابزار و سقوط، واژه هاي ناهنجار فراوري، گمانه زني، سامانه و فروشد، را ابداع و به خورد ملت مي دهد و شعار « فارسي را پاس بداريم» گوش فلک را کر مي کند!! حتي از ماليات ما ترک ها به جاي آموزش زبان مادري مان، کتاب هاي درس فارسي به تاجيکستان و افغانستان و حتي عربستان صادر مي شود و بورسيه هاي زبان فارسي به دانشجويان هندي و پاکستاني با کمک هزينه هاي قابل توجه به آنها براي يادگيري زبان فارسي در خود آن کشور ها و ايران اعطا مي گردد و هر سال انواع و اقسام سمينار هاي ادبيات فارسي برگزار مي شود!
چرا در جريان مدرنيته و جهاني شدن فقط بايد زبان هاي غير فارسي فدا شود؟!
زبان فقط وسيله تفهيم و تفاهم نيست! زبان دروازه ذهن انسان به محيط اطراف و شالوده ذهني اوست! انسان با زبان است که محيط خود را درک مي کند و نظام فکري اش شکل مي گيرد . زبان وسيله خلاقيت و روشنفکري است!
طبق نظريه روانشناسان-زبانشناسان دوازده سال اول زندگي يک شخص از لحاظ فراگيري زبان دوران تطبيق محسوب مي شود و بعد از آن دوران يادگيري يعني در دوازده سال اول زندگي، شخص ضمن فراگيري زبان ، با زبان فراگرفته شده خود را به محيط اطراف تطبيق مي دهد و سيستم فکري اش مي گيرد.
 زماني اين نظام فکري و تطبيقي تکميل مي شود که سواد آموزي شخص به زبان مادري تکميل گردد، يعني علاوه بر فراگيري کامل تکلم به زبان مادري ، خواندن و نوشتن به زبان مادري را نيز ياد بگيرد.
متأسفانه اين فاجعه اي است که براي بيش از پنجاه در صد از کودکان ايراني اتفاق مي افتد. يعني سيستم آموزشي ايران کودکاني را تربيت مي کند که سيستم فکري-تطبيقي آنها بطور کامل شکل نگرفته است. البته بايد گفت که آموزش به زبان مادري به معني تک زبانه بودن نيست و زبان دومي را نيز مي توان در کنار زبان مادري ياد گرفت.
مروز عوارض ممنوعيت فراگيري آموزش به زبان مادري را مي توان به سهولت مشاهده کرد که در ادامه به آن مي پردازيم:
• عدم تکميل نظام فکري و شخصيتي فرد (به هيچکدام از زبان هاي مادري و فارسي) که عوارضي چون کاهش خلاقيت و ضعف بيان را به همراه دارد. در مورد مسئله کاهش خلاقيت، مي توان به تحليل جلال آل احمد در ساليان پيش اشاره کرد. ايشان ضمن انتقاد از سيستم آموزشي تک زبانه ايران يکي از دلايل رويکرد اخير ترک هاي ايران به فعاليت هاي اقتصادي و حتي يدي را گريز ناخودآگاه آنها از ضعفي مي داند که در خلاقيت هاي ادبي دچارش گشته اند. خلاقيت ادبي نيز نقطه آغاز خلاقيت هاي فرهنگي و روشنفکري است.
• درمورد ضعف قدرت بيان که متأسفانه بگونه اي غيرمنصفانه موضع تفريح عده اي از هموطنان نيز شده است مي توان به تفاوت فاحش قدرت بيان و روابط عمومي غيرفارس زبان ها و فارس زبان ها در هر دو زبان مادري و زبان فارسي اشاره کرد. موارد بسياري مي توان مشاهده کرد که کودک ترک زبان از مطرح کردن سئوال يا ايده خويش در کلاس يا جمع به زبان فارسي و حتي در بين مجموعه همزبانان خويش و به زبان مادري خود نيز گريزان است. اين پديده را در قشر تحصيل کرده و بزرگسال نيز مي توان مشاهده کرد. کسي که از بيان تفکرات خود مي هراسد، در فکر کردن نيز تنبل مي شود.
از طرف ديگر تحقير و بي توجهي به زبان مادري يک کودک مي تواند به جدايي عاطفي او از مادر و خانواده بيانجامد که خود سر آغاز مشکلات رواني و شخصيتي و اجتماعي فراواني است.
•افت تحصيلي دانش آموزان مناطق غيرفارس حتي به زبان دوم يعني فارسي نيز طبق اظهارات وزارت آموزش و پرورش نيز مشکلي است که مي توان به آن اشاره کرد.
شخصي که به هويت خود بيگانه شد و علاقه خود را نسبت به ملت و منطقه سکونت خود از دست داد، به راحتي و با کوچکترين مشکلي از محل سکونت خود مهاجرت نيز مي کند.
زبان ها و فرهنگ هاي متفاوت دستآورد هاي بشري در هزاران سال زندگي خود بر روي کره خاکي و در واقع دريچه هاي متفاوت نگرش آنها به هستي است. تک تک آنها گنجينه هاي ارزشمندي هستند که مستحق محافظت و شکوفايي مي باشند. امروزه سازمان هاي فرهنگي دنيا سعي در بررسي و محافظت از زبان هاي متفاوت دنيا و حتي مواظبت از زبان هاي قليل المتکلم در حال نابودي دارند. به عنوان مثال يونسکو جهت حفظ و رشد زبان هاي موجود دنيا روز 21 فوريه را به عنوان روز زبان مادري اعلام کرده است. ولي متأسفانه در کشور ما عده اي نژادپرست به بهانه وحدت ملي به دنبال نابودي تنوع فرهنگي در ايران هستند. براي وحدت رو به رشد ملت هاي دنيا در سايه گسترش تکنولوژي هاي ارتباطي لزومي به نابودي زبان هاي مادري نيست، بلکه اين زبان بين المللي ارتباطي است که در کنار زبان مادري بايد آموزش داده شود.
قایناق:
http://azerses.110mb.com/fullturk2.html